ماجرای عجیب جوانی که با پرتاب سنگ مردم را از سیل مرگبار استهبان نجات داد
به گزارش تهران بهشت؛ آن روز مانند همیشه گروهی از مردم برای تفریح آخر هفته به منطقه گردشگری سلطان شهباز رفته بودند. مردم در بستر رودخانه خشک شده ی منطقه اتراق کرده و مشغول تفریح بودند.
حوالی ظهر گروهی از اهالی منطقه که متوجه به راه افتادن یک سیل ناگهانی از بالادست شده بودند تلاش کردند گردشگران را از این موضوع باخبر کنند و از آن ها خواستند که بستر رودخانه را ترک کنند.
بعد از این هشدار، تعدادی از گردشگران محل را ترک کردند، اما متأسفانه برخی به این هشدارها بی توجه بودند چرا که وقوع سیل در یک روز گرم و آفتابی تابستانی برایشان قابل باور نبود. اندکی بعد اما سیل مهیبی که از بالادست شروع به حرکت کرده بود مسیر رودخانه را غرق آب کرد.
بسیاری از گردشگران که همچنان در مسیر رودخانه بودند با مشاهده ی وضع فوراً خود را به مناطق امن رساندند، اما متأسفانه تعداد زیادی از مردم گرفتار سیل شدند و آب آن ها را با خود برد.
هر چند باید به بی توجهی مردم در خصوص اسکان در مسیر رودخانه توجه داشت، اما از اهمال سازمان هواشناسی در دادن هشدارهای لازم به مردم نیز نباید غافل بود.
صادق ضیائیان، رئیس مرکز پیش بینی و مدیریت بحران هواشناسی مدعی است این مرکز به وظیفه ی خود عمل کرده و چهارشنبه ی هفته ی گذشته هشدار رنگ زرد برای استان فارس صادر کرده بود. اما خلیل عبداللهی، مدیر کل مدیریت بحران استان فارس می گوید آنچه از سوی سازمان هواشناسی صادر شد، یک اطلاعیه ی عمومی و طبیعی بود که هر هفته صادر می شود.
به گفته ی او، هفته ی گذشته هم از سوی سازمان هواشناسی برای این استان هشدار نارنجی صادر شده بود اما بارش بسیار کمتری اتفاق افتاد. همچنین عبداللهی مدعی است آن ها در محل به مردم نسبت به وقوع سیل هشدار دادند اما برخی به هشدار آن ها بی توجه بودند و حتی تمسخر می کردند.
یکی از اهالی منطقه که سعی کرده بود گردشگران را از وقوع سیل باخبر کند، رضا علیپور، پسر جوان ۳۰ ساله و اهل روستای باغشاد بود. او که اولین فردی بود که متوجه به راه افتادن سیل شد، حدود یک ساعت همراه با دوستان خود، مسیر شش کیلومتری اتراق گردشگران را با موتور طی کرد تا جان مردم را از مرگ حتمی نجات دهد.
در ادامه گفتگویی با او را می خوانید:
از روزحادثه بگویید. چطور متوجه سیلاب شدید؟
حدود چهار سال استکه در مزرعه پرورش ماهی بالادست روستایمان کار میکنم و همان روز شیفت بودم. مزرعه ما داخل گودی و با بستر رودخانه تقریبا همسطح است، اما در ورودی مزرعهکمی بالاتر قرار دارد. با همکارم به قصد سرکشی به اطراف سوار موتور شدیم و دم در مزرعه ناخودآگاه متوجه صدای بلند رودخانه شدم. سرم را که بالا کردم، سیل را دیدم که حرکتکرده بود و مردم زیادی نیز در مسیر آن اتراق کرده بودند. صبر نکردم و به سمت پاییندست راه افتادم.
۵۰۰ متر پایینتر، به یک باغ تفریحی رسیدم و در آنجا به چند نفر از دوستانم گفتم سیل سرازیر شده است و به مردم اطلاع دهید. دو نفر هم پشت من سوار موتور شدند و حرکت کردیم. در امامزاده سلطان شهباز هم دوباره چند نفر از رفقایم را دیدم و جریان سیل را به آنها هم گفتیم. خلاصه به هرکسی که میشناختیم، سیل را اطلاع دادیم و رفتیم سراغ مردم.
هوا ابری بود؟
نه اصلا. آفتابی بود.ای کاش ابری بود. شاید مردم حرفم را باور میکردند. حرکت کردیم به سمت امامزاده سلطان شهباز که ۵۰، ۶۰ نفر با ماشین در بستر رودخانه بودند. داد زدیم سیل، سیل دارد میآید. چون هوا آفتابی و آب رودخانه هم به خاطر خشکسالی کم بود، هیچکسی حرف ما را باور نکرد. مردم مسخره میکردند و میگفتند چیزی مصرف کردهای که این حرفها را میزنی؟ سیل کجا بود؟
کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم برای دور کردن مردم از محل عبور سیل، با آنها درگیر شوم. شاید حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ سنگ به سمت مردم پرتاب کردم تا به هوای دنبال کردن من، از رودخانه دور شوند. حالتی به خودم گرفتم تا مردم باور کنند قرار است اتفاقی بیفتد. کمی پایینتر، یک پژو پارس با پنج شش جوان را دیدم که دور هم نشسته بودند. داد زدم از اینجا بروید، الان سیل میآید. گفتند مسخره نکن.
سیل به ۲۰۰ متری آنها رسیده بود و با من سر راست یا دروغ بودن سیل چانه میزدند. دیدم بلند نمیشوند، با سنگ شیشه ماشینشان را شکستم. آنها هم سربالایی را دنبالم کردند و وقتی بالا آمدند، با چشم خودشان سیل را دیدند. همانجا مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که جانشان را نجات دادم.
نترسیدید مردم به خاطر سنگپرانی کتکتان بزنند؟
فوقش یک سیلی یا مشت به صورتم میزدند، اما جانشان را نجات میدادم. ارزشش را داشت. خلاصه، پایینترکه آمدم، دوباره یک خانم مسن را دیدم. به او و همراهانشگفتم سیل دارد میآید. باز مسخرهام کردند. در حال صحبت بودیم که سیل آمد و گرفتار شدند و گفتند چطور نجات پیدا کنیم. سنگ بزرگی آنجا بود که سیل سال ۶۵ باغشاد نتوانسته بود آن را تکان بدهد. همگی روی آن رفتند و تا ساعت ۹ شب جمعه، حدود ۶۰ نفر روی این سنگ پناه گرفتند تا از سیل در امان باشند. با کلانتری و بچههای روستا تماس گرفتم و جاری شدن سیل را اطلاع دادم.
یک کیلومتر پایینتر از امامزاده سلطان شهباز، تعداد زیادی ماشین دیدم که پارک شده بود. بعضی از دوستانم سیل را به آنها اطلاع دادند و تعدادی از ماشینها از محل رفته بودند. آنها در حال کمک به عدهای دیگر بودند. اگر فیلمها را دیده باشید، یک نفر از دوستانم بچهای را از ماشین پراید خارج کرد. آن فردی که بچه را نجات داد، پسر داییام بود. راننده حاضر نبود از ماشین پیاده شود. همه دست و پایشان را گمکرده بودند. سیلاب صدای بسیار وحشتناکی دارد و هرچه سر راهش باشد را از بین میبرد. حمیدرضا فاطمینیا هم دوستم است که در این اطلاع رسانی کمکم کرد و اهل روستای دهویه است. او هم توانست جان افرادی را نجات دهد.
واکنش نجات یافتهها بعد از حادثه چه بود؟
در مدتی که تلاش میکردم مردم را از سیل دورکنم، دو مرد هم جایی نشسته بودند و ماشینشان کمی پایینتر بود. به آنها گفتم سیل در حال نزدیک شدن است، اما دستم انداختند. سراغ خانوادهشان رفتم و گفتم از محل دور شوند که از جایشان بلند شدند.
بعد از حادثه هم هر دو مرد از شدت خوشحالی دستانشان میلرزید. از فسا به آنجا آمده بودند. یکی از مسافران به من زنگ زد و گفت وقتی خبر آمدن سیل را دادی، کسی باور نکرد. مادر پیر ما گفت این جوان درست میگوید. ما ۲۳ نفر بودیم که وقتی بلند شدیم، دو خانواده کناری ما هم بلند شدند.
ارسال نظر