جنگ داخلی در آمریکا شروع شد!
به گزارش تهران بهشت، پایگاه اینترنتی روزنامه گاردین انگلیس در مطلبی با موضوع احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا مینویسد: راستگرایان در آمریکا به این نکته واقف هستند که ساختار سیاسی آمریکا در حال فروپاشی است و برای آن برنامه دارند؛ خشونت و همبستگی با گروههای راست افراطی خیانتکار. هیچکس نمیخواهد آنچه که در راه است را ببیند.
در شبانگاه آبستن جنگ داخلی، هوشیارترین، آگاهترین و فداکارترین مردم در آمریکا نیز نمیتوانند آمدن آن را ببینند. حتی سربازان ۱۱ ایالت جنوبی آمریکا که در سال ۱۸۶۰ درگیر جنگ داخلی آمریکا شدند و بمباران دژ سومترا را آغاز کردند؛ هیچکس فکر نمیکرد، جنگ گریزناپذیر است. ایالتهای شمالی نه تنا برای جنگ آماده نبودند بلکه اسلحه هم نداشتند.
در زمستان سال ۱۸۶۱ «هنری آدامز» نوه «جان کوئینز آدامز» در واشنگتن اعلام کرد هیچکس در آمریکا جنگ داخلی نمیخواست یا انتظار چنین چیزی را نداشت و تصمیمی برای این کار نگرفته بود.
آمریکا، امروز، یک بار دیگر میخواهد به سوی جنگ داخلی کشیده شود و یکبار دیگر نمیتواند با آن مقابله کند. بحرانها دیرپا و در عین حال سریع هستند. ساختار سیاسی آمریکا با خشم احاطه شده است و روز به روز انجام وظایف اساسی برای دولت غیر ممکنتر میشود. نظام حقوقی روز به روز مشروعیت خود را از دست میدهد. اعتماد به دولت در هر سطحی در سراشیبی است یا مثل کنگره با رتبه اقبال عمومی به میزان ۲۰ درصد، دیگر نمیتواند به پایین تر از این رتبه برسد.
رئیس پلیسها به طور آشکار در مقابل حاکمیت فدرال مقاومت میکنند. اکنون شبهنظامیان برای سرنگونی جمهوری، خود را تجهیز و آماده میکنند.
اکنون میتوان عواقب بههم ریختن ساختار سیاسی آمریکا را به خوبی احساس کرد. وقایع روز ششم ژانویه(۱۶ دی) یک زنگ برای بیدار باش نبود؛ فریاد یک تجمع بود. «فرد آپتن» نماینده جمهوریخواه از ایالت میشیگان به تازگی پیامی دریافت کرده که میگوید: امیدوارم تو بمیری؛ امیدوارم همه اعضای خانوادهات بمیرند.
این تنها سیاستمداران نیستند بلکه هرکسی که در جریان انتخابات کارکرده در معرض تهدید مرگ قرار گرفته است؛ ناظران انتخابات و اعضای هیات امنای مدارس را نیز تهدید به مرگ میکنند. یک سوم کارگزاران انتخابات در دوره پس از انتخابات سال ۲۰۲۰ گفتهاند احساس ناامنی میکنند. مساله این نیست که چه کسی در راس قدرت قرار گرفته، مساله ساختار قدرت است.
در چنین شرایطی، سیاستهای حزبی، نوعی انحراف است. احزاب و آدمهای حزبی دیگر هیچکدام مهم نیستند. اگر جمهوریخواهان میانهرو سر کار بودند، یا اگر برنامه دو حزبی را میتوانست اجرا کنیم، بهتر میشد، این طور امیدواریها نوعی بیمسئولیتی و بیپروایی است. مساله اصلی ساختار قدرت است.
آمریکا پیش از این یکبار در جنگ با ویتنام سوخته است. اعتراضهای حقوق مدنی، سوء قصد به «جان اف کندی»، »مارتین لوتر کینگ»، رسوایی واترگیت که باعث استعفای «ریچارد نیکسون» شد و فاجعههای دیگر ملی که در اذهان عمومی به یادگار میمانند. اما آمریکا تجربه بحران ساختاری که اکنون با آن روبروست را نداشته است. در دهه ۱۹۶۰ اعتماد به ساختارها بسیار بالا بود. مرگ کندی با عزاداری عمومی برگزار شد. رسوایی واترگیت بحرانی سری بود که نشان از این داشت که نظام کار میکرد. روزنامهها تخلف رئیسجمهوری را گزارش میکردند. آمریکاییها مطبوعات را جدی میگرفتند و احزاب سیاسی نیاز به پاسخگویی به فساد گزارش شده داشتند.
ارسال نظر